جدول جو
جدول جو

معنی خط بریده - جستجوی لغت در جدول جو

خط بریده
(خَطْ طِ بُ دَ/ دِ)
حروف بریده که بر کاغذ دیگر وصل کنند. خط ببریده. (آنندراج) :
چون نامه نویسم بسوی سیمین بر
هر حرف شود آتش و هر نقطه شرر
در نامه ز بس که جای حرفم سوزد
مانند خط بریده آید بنظر.
نظام دستغیب (از آنندراج).
ز گرمی جامه ام هر جا رسیده
تهی گردیده چون خط بریده.
میر یحیی شیرازی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خط بریده
شکسته نویسی، دبیره شکسته
تصویری از خط بریده
تصویر خط بریده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه رگ وپی پایش بریده شده، پی برکشیده، پی کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خط خمیده
تصویر خط خمیده
در ریاضیات خطی که نه مستقیم باشد نه منکسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
ویژگی جانوری که دمش را بریده باشند، ابتر، بریده دم، بکنک، کلته
کنایه از شخص زرنگ و مکار و حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(خَطْ طِ بُ دَ / دِ)
حروف بریده که بر کاغذ دیگر وصل کنند. (آنندراج). خط بریده:
هر کجا سوز درون خودنوشتم پاک سوخت
چون خط ببریده پندارند مکتوب مرا.
باقر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ بُ دَ / دِ)
آنکه پی او بریده است. آنکه وتر عرقوب او قطع شده است. پی کرده. پی زده
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
بی دم. (ناظم الاطباء). حیوانی که دم او را بریده اند. بتور. بتوره. بتراء. (یادداشت مؤلف). ابتر. (ترجمان القرآن) (دهار) ، ناقص. (یادداشت مؤلف) : و سخن با زینت گوی دم بریده مگوی. (منتخب قابوس نامه ص 167) ، تعبیری به مزاح و طنز، به معنی محیل. مکار. گربز. زرنگ. محتال: ای دم بریده، مزاحی است با کوچکتری که امری را پنهان کردن خواهد، سخت زیرکسار. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از مردم شریر و بدذات. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ شُ دَ)
مخطط شدن جوانان ساده رو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آنکه پای او را قطع کرده باشند. یا پا بریده بودن، ترک آمد و رفت کردن: پای فلانی از اینجا بریده
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که دمش قطع شده باشد ابتر بی دم، شخص زرنگ چابک: شیطان دم بریده، حرفی که قسمت موخر آنرا ننوشته باشند: (یای تنکیر و خطاب و نسبت را غالب اوقات دم بریده مینوشتند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی بریده
تصویر پی بریده
آنکه پی او قطع شده ظنکه وتر عرقوب او بردیده شده پی کرده پی زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
((دُ. بُ دِ))
کنایه از شخص زرنگ و آب زیر کاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم بریده
تصویر دم بریده
ابتر
فرهنگ واژه فارسی سره